سفارش تبلیغ
صبا ویژن

94/5/31
11:23 صبح

تنهایی مادرانه

بدست نازی | admin در دسته

مسیحا جون نفسم 

درست چهار ماه از تاریخ جدا شدنمون میگذره... و درست چهار ماهه که باباتون نیومده بهتون سر بزنه... حتی قسمت نشد آجی باباتون رو صدا کنه.... 

 بماند که پدرتون چه وعده و وعیدهای دروغی به من داد. من که نمی بخشمش... فقط واگذارش کردم به خود خدا 

حالا من هیچ، من پست ترین و رذل ترین آدم روی این کره ی زمین، اما آخه گناه تو  و آجی جونت چیه؟؟؟   

آخه یه آدم تا چه حد می تونه بی رحم و سنگدل باشه. آدمی که بخاطر هوا و هوس زودگذر، بخاطر یه زن هرزه و خیابونی از زن و دوتا بچه ی معصومش دست بکشه... حالا باباتون رفت، ازدواج کرد اصن به من چه؟؟؟ اما رسم ادب این بود که صبر می کرد عده ی من تموم شه... درست سه ماه بعد از طلاق مون عکس خودش و زنش رو گذاشته بود تو تلگرام... حتی صبر نکرد بشه سه ماه و ده روز.  

فقط یه آرزو دارم... دوست دارم اون زن خیابونی رو ببینم بهش بگم آخه خودت که ضربه خورده بودی، خودت که مطلقه بودی، خودت که طعم تلخ طلاق رو چشیده بودی، خودت که بچه داری، چطور دلت اومد بیایی آشیونه ما رو خراب کنی؟؟؟ الهی که خدا آشیونه ی دل خودت و عزیزترین هاتو خراب کنه.  

دلم می خاد مامان و بابای اون زن خیابونی رو ببینم و ازشون بپرسم آخه چه لقمه ایی ریختین تو شکم این آدم که اینقدر پسته؟؟؟ این همه مرد تو خیابون ریخته چرا اومدی سراغ یه مرد زن دار؟؟؟  

البته خدا جای حقه. از هر دستی بدی، از همون دست هم می گیری. من شدم زبانزد عام و خاص. تحقیرم کرد. خوردم کرد. الهی که خدا جوابش رو بده... 

از دست مادر بزرگ و پدر بزرگ تون هم خیلی ناراحتم. چرا اونا هیچ کاری برای تو و آجی نمی کنند. اونا چرا بهتون سر نمی زنند؟؟؟ اونا که ادعاشون میشد مژگان، فاطی و مهسا رو بزرگ کردند؟؟؟ مثلا یتیم نوازی کردند. الان کجان که به نوه های خودشون نگاه هم نمی کنند... 

مهسا و شیرین هم دیگه بهتون سر نمی زنند. فقط اسم عمه رو یدک می کشند. فقط به بهانه ی اینکه شوهراشون اجازه نمی دن یا درگیرن کلا بی خیال تو و آجی شدند. 

 البته بی خیال، خدای ما هم بزرگه. خدا خودش شاهد و ناظره که دارم با چنگ و دندون زندگی مونو مدیریت می کنم. با همه کمی و کاستی اش دارم می سازم. دارم نهایت تلاشم رو می کنم که تو و آجیت هیچ کمبودی رو احساس نکنید... البته واقعا از خدا ممنونم که دوتا بچه سالم بهم داده... عاشقانه دوستون دارم 

 

برای اینکه یکم روحیه مون عوض شه  

یه مهمونی کوچولو پرفتیم خونه مون...